کد مطلب:235304 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

کرامت 24
به زبان تركی با او سخن گفت

شب هفدهم ماه شوال 1343 زنی به نام ربابه دختر حاج علی تبریزی ساكن مشهد از مرض فلج و بیماری دیگری شفا یافت؛ بدین شرح:

شوهرش گفت: بعد از ازدواج با او چند روزی بیش نگذشته بود كه به مرض دامنه مبتلی شد؛ پس از مراجعه به پزشك نه روز معالجه ی او ادامه داشت تا بهبودی حاصل كرد.

بعدا بر اثر پرهیز نكردن، بیماری به حالت اول بازگشت برای نوبت دوم به پزشك مراجعه كردیم ولی دست راست و هر دو پای او تا كمر شل شد و زمینگیر گشت.

پزشكان هفت ماه تمام برای معالجه اش كوشیدند؛ ولی بهبود نیافت.

پس از آن به دكتری آلمانی مراجعه كردند؛ او به جای درمان دردش بیماری او را به گونه ای تشخیص داد و برای او نسخه نوشت كه دندانهایش روی هم افتاد و دهانش بسته شد. به طوری كه قادر به غذا خوردن نبود.

سپس دكتر آلمانی گفت: بیماری او علاج ناپذیر است؛ مگر اینكه به پزشك روحانی متوسل شوید.

هشت روز بعد، به وسیله ی تنقیه غذا به او رسانیدند و باز او را نزد پزشك دیگری بردند؛ پزشك معالج با پزشكان دیگر جلسه ای مشورتی تشكیل دادند و آمپولی را تجویز و به او تزریق كردند كه دهانش باز شد و توانست غذا بخورد؛



[ صفحه 170]



ولی مثل سابق دست و پایش شل بود و به گوشه ای افتاد؛ آخر الامر پزشكان گفتند: بیماری او علاج ندارد.

شب پنجشنبه هشتم شوال همسرم، مرا نزد خود خواند و با حال ناتوانی زبان عذر خواهی گشود و گفت: شوهرم! خیلی برای من زحمت كشیدی؛ بالأخره خیری از من ندیدی؛ اكنون بر من منت گذار و فردا شب مرا به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام ببر و خودت برگرد و بخواب؛ من شفا یا مرگ خود را از آن حضرت می گیرم؛ بالأخره از این دو یكی را مرحمت می فرماید.

من خواهش او را پذیرفتم؛ شب جمعه او و مادرش را با درشكه تا نزدیك حرم رساندم و از آنجا تا داخل حرم او را به پشت گرفته، نزدیك ضریح گذاشتم و خود به خانه برگشته، خوابیدم.

سپس آن زن گفت: وقتی شوهر رفت، مادرم گفت: تو پهلوی ضریح مقدس باش و من به مسجد زنانه رفته تا كمی استراحت كنم.

همینكه او رفت من به آن حضرت متوسل شده، عرض كردم: یا مرگ یا شفا می خواهم؛ پس از گریه بسیار، میان خواب و بیداری بودم كه دیدم ضریح مقدس شكافته شد و سید جلیل القدری ظاهر گشت كه لباسهای سبز در برداشت.

به زبان تركی به من فرمود: درایاقه، برخیز! جواب نگفتم.

دفعه ی دیگر فرمود: باز جواب ندادم.

مرتبه ی سوم عرض كردم: آقا! من الم ایاقم یخد آقا! من دست و پا ندارم.

فرمود:

درایاقه مسجد گوهرشاد دست نماز ال نماز قل اتر، برخیز و به مسجد گوهرشاد برو و وضو بگیر و نماز بخوان، آن گاه بدینجا بیا و بنشین.

در این میان، زنی از زوار كه در حرم، پهلوی من بود، فریاد زد؛ من از فریاد او



[ صفحه 171]



سر از ضریح مطهر برداشتم؛ در حالی كه هیچ دردی در خود احساس نمی كردم از جای برخاستم و گفتم: اول بروم، مادرم را بشارت دهم؛ به مسجد زنانه رفتم مادرم را از خواب بیدار كردم و گفتم: برخیز! كه ضامن غریبان، مرا شفا مرحمت فرمود:

مادرم سراسیمه از خواب برخاست وقتی مرا در حال سلامت دید، به گریه افتاد؛ هر دو از شوق، یك ساعت گریه می كردیم تا كم كم مردم فهمیدند و بر سر من هجوم آوردند.

چند نفر از خدام حرم، در همان ساعت به دنبال شوهر و پدرم رفتند، ایشان با نهایت خوشحالی آمده، مرا سلامت دیدند.

شوهرم گفت: برخیز برویم، گفتم: چطور بیایم با اینكه حضرت رضا علیه السلام به من فرموده است كه به مسجد گوهرشاد برو و وضو بگیر و نماز بخوان و بعدا بیا اینجا بنشین. هنوز صبح نشده كه به مسجد گوهرشاد رفته، وضو بگیرم.

تا طلوع فجر، در حرم مطهر بودم آنگاه به مسجد گوهرشاد شاد رفته، وضو ساختم، نماز خواندم و سپس به حرم برگشته، تا طلوع آفتاب در آنجا بودم و پس از آن با شوهرم به منزل برگشتم.

میرزا ابوالقاسم خان پس از نقل این جریان می گوید:

من آن شب در منزل خوابیده بودم؛ اهل خانه نیز همه در خواب بودند؛ در حدود ساعت شش یا هفت از شب گذشته ناگاه متوجه شدم كه در خانه را می زنند رفتم در را باز كردم دیدم: چند نفر از خدام حرم مطهرند؛ گفتم: چه خبر است؟ گفتند: امشب كسی از منزل شما به حرم آمده است؟ گفتم: آری.

زنی را كه هفت ماه است دست و پایش شل شده است با مادرش برای استشفا به حرم برده اند؛ مگر در حرم مرده است؟

گفتند: نه. حضرت رضا علیه السلام او را شفا داده؛ ما برای تحقیق وضع او آمده ایم



[ صفحه 172]



میرزا ابوالقاسم خان گفت: این جریان را در روزنامه مهر منیر درج كردند. دكتر لقمان الملك نیز صحت این معجزه را شهادت داده و صورت شهادتنامه ی او این است:

در تاریخ هشتم ماه رجب بنده با دكتر سید مصطفی خان، عیال مشهدی علی اكبر نجار را كه تقریبا شانزده سال دارد؛ معاینه نمودیم یك دست و نصف بدنش مفلوج و متشنج بود؛ و یك ماه بود كه قدرت یك قاشق آب خوردن را نداشت.

بعد از چندین روز معالجه موفق به باز شدن دهان او شدیم كه خودش می توانست غذا بخورد؛ ولی سایر اعضاء به همان حال باقی بود؛ دو ماه می شد كه خویشاوندان مشارالیه از بهبود او مأیوس بودند و بنده هم امیدی به بهبود او نداشتم.

حال كه شنیدم بعد از استشفا از دربار اقدس طبیب الهی و التجا به خاك مطهر بقعه ی سنیه [1] رضویه ارواح العالمین له الفداء شفا گرفته و بهبود یافته است حقیقة بغیر از اعجاز، چیز دیگری به نظر نمی رسد و از قوه ی طبیعیه ی بشریه ی طبقات رعیت خارج است. والله متم نوره و لوكره الكافرون [2] [3] .

دكتر عبدالحسین لقمان الملك



[ صفحه 173]




[1] سنيه: باشكوه، درخشان. (ف. نوين).

[2] سوره ي صف آيه 8 خدا كامل كننده ي نورش است گر چه كافران خوش نداشته باشند. قرآن كريم چاپ جاويدان.

[3] كرامات رضويه، ج 1، ص 88.